تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق روی گردابم!
تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین اه!
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه !
کدام نشاه دویدست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند !
چه آرزوی محالی ست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر !
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاهره ها را از آسمان بیار به زیر !
تو را به آنچه تو گویی به دوستی سوگند
هر انچه خواهی از من بخواه صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست !
تو ارزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته ست.
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :6961
